- کار راندن
- انجام دادن کاری را
معنی کار راندن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنایه از به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن
آرزو ها و امیال خود را تحقق بخشیدن کام یافتن، عیاشی کردن خوش گذراندن
حکومت کردن بر کشور مملکتداری کردن
بکار فرمودن کسی را، بکوشش واداشتن، کاشتن فرمودن
دانای کار مطلع، کار گزار پیشکار وکیل، دلال